دفترچه یادداشت

دست نوشته هایی از سردلتنگی

دفترچه یادداشت

دست نوشته هایی از سردلتنگی

باوجود زجرزیاد روزها زود میگذرد

باوجود زجر زیادی که میکشیم نمیدونم چرا روزها مثل برق میگذره؟!آخه قدیما می گفتند: وقتی خوش میگذره زود میگذره ...ولی حالا روزها بی برکت شده .با اینکه دردسنگینی در دل داریم روزها تند میگذره که البته خوب است چرا که به پایان نزدیک میشویم.

میان آنچه بایدباشدونیست عجب بیهوده تکراریست دنیا

دراین دنیا چه می توان گفت ونوشت وقتی دهانت رابا مشت می بندندو قلمت را می شکنند.

بابای عزیز ومهربونم

بابا جون یک دنیادوستت دارم...وهیچ علاقه ای به این دنیا ندارم...دلم میخواهد هرچه زودتر بیام پیش تو.

دیگرزندگی برام مفهومی ندارد.

پدر عزیز وقشنگم سفرکرد ومرا با کوهی دردو غم تنها گذاشت .بدون او زندگی برایم دشوار شده ...تمام فکر وذکرم رسیدن به اوست. 

ادامه مطلب ...

بدترین خبردنیا

امروز خبر بدی دارم...

ادامه مطلب ...

کی از ما پرسید؟

وقتی پای صحبت میشه...

ادامه مطلب ...

دیروز ...امروز ...

قبلا سلامتی بود وصداقت وامنیت وصفا ...

ادامه مطلب ...

آرزویی دست نیافتنی

هیچ وقت انسان از آنچه که ...

ادامه مطلب ...

ظلم یا ...؟!

هیچ وقت به این موضوع دقت کردید...

ادامه مطلب ...

جمعه سیاه

نمیدونم چراهمیشه جمعه ها دلم میگیره...!

ادامه مطلب ...

بی خوابی شبانه

درزمان تحصیل خیلی شبهاباید بیدار می نشستیم تادرس بخوانیم ؛مخصوصا شبهای امتحان... 

چقدرآرزو داشتیم دوران درس خواندن تمام شودو مثل دیگران راحت سرروی بالش گذاشته  

وبخوابیم وحالا که مجبور نیستیم بی خوابی بکشیم ... فکر وخیال راحتمون نمی گذاره ... ومثل جغد شب تا صبح بیداریم...

استاد دکتر بهمن بهمن رخ (خواهرزاده استاد بدیع زاده)

بعدازسه سال دوباره رفتم سراغ سازم...سه سال...۹تیرسالگرد فوت استاد دکتربهمن رخ بود...

۳ سال ازفوت استاد سنتورم میگذره...امروزوقتی چشمم به دست خط استادم افتاد خیلی دلم گرفت...چقدر دلسوزانه ومهربان برایم نت می نوشت و درس می آموخت.یادش گرامی باد .

ادامه مطلب ...

دختران بی شوهر

امروز اتفاقی به سایتی برخوردم که فعالیتش درزمینه همسریابی بود ازسرکنجکاوی به قسمتی که نام وسن دختران ثبت نام شده بود سری زدم البته تنها به تهران وچند شهردیگر...وبادیدن آنهمه دختر دم بخت وبهتر بگویم ازدم بخت گذشته سرم سوت کشید...خدای من نام هزاران دختر از ۱۹ تا۴۷ سال ثبت شده بود که هنوز چشم انتظار جفت وازدواجند.همه تحصیل کرده ودکترا گرفته! خدای من دختر۴۷ساله نه مطلقه !دختر...؟! این بزرگترین گناهه ونمیدونم گناه آن گردن کیست...؟ گردن نجابتشه که توخیابون نرفته وهمسری پیدانکرده...؟ یاگناه آن گردن خوب وبد کردن خودشو و والدینشه...؟یا گردن وضعیت حاکم بر جامعه مان است که هزاران دخترباسن بالا هنوز چشم به در دوختندتاکه شاید یک روز به مرگشان هم که مانده ازدواج کنند...؟!